عکسهای یک سال و نیمگی شکلات مامان
این عکسو خونه خاله مهناز انداختیم.
یه عکس هنری دیگه از پسر خوش تیپم.
بازم آب بازی البته فقط داخل حمام!
اینم یه عکس با پسر عموت حسین چند وقت بعد از تولدش ماشاالله ازبس شیطونه که نمیشه ازش یه عکس انداخت اینجا سه سالشه یک سال و نیم از شما بزرگتره.
قربون اون خنده های مهربونت قربون اون چشمات که محبت توشون موج میزنه.همه میگن سبحان خیلی با محبت و خون گرمه و روابط عمومی خوبی داره اگه کسی ناراحت باشه سریع عکس العمل نشون میدی و سعی میکنی از ناراحتی درش بیاری. خیلی هم با هوش و با استعدادی از کنار مسایل و پدیده های پیرامونت به سادگی عبور نمی کنی دایما میپرسی چرا چطور. .... علت همه چیز رو میپرسی و به خاطر می سپاری و به وقتش ازش استفاده می کنی.
دوباره با خاله مهناز و عمو مرتضی رفتیم مکتو بعدشم سرعین از اونجا برات مایو خریدیم شما هم با عمو مرتضی و بابا حمید رفتی آب گرم کلی هم لذت بردی بعد از اون روز چون امتحانتو خوب پس دادی یه بار هم با خودشون بردنت استخر.اینجا هم بیشتر ازت فیلم گرفتم عکس نداری.موقع برگشت از جاده خلخال اسالم رفتیم خیلی زیبا بود تو راه یه سر هم رفتیم ماسوله روستای بسیار زیباییه چون هوا تاریک بود عکس ننداختیم.
اینجا هم تولد مامانه که شما زحمت فوت کردن شمعهاشو کشیدی مرسی جیگر.مامان ژیلا بیشتر از ده بار شمع روشن کرد و شما فوت کردید.