ثمره زندگیم سبحانثمره زندگیم سبحان، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره
وبلاگ امیدهای زندگیموبلاگ امیدهای زندگیم، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره
ثمره زندگیم سلواثمره زندگیم سلوا، تا این لحظه: 3 سال و 5 ماه سن داره

امید های زندگی من

الهی به امید تو

1394/11/11 15:30
نویسنده : مامان نسرین
333 بازدید
اشتراک گذاری

                                      

سلام پسرک شیرینم یه مدتی نتونستم بیام تو وبلاگ آخه یه اتفاق خیلی بد برامون افتاد میگم برامون چون من و بابایی و شما هرسه یک نفریم اگه اتفاقی برای یکی بیفته همه آسیب میبینیم همه با هم درد می کشیم خدا چنین روزهایی رو به هیچ خانواده ای نشون نده.یک هفته پیش بابا حمید سوار یه تاکسی شده بودن که با یه تاکسی دیگه تصادف میکنن بابا هم دستشون از ناحیه بازو خیلی عمیق دچار شکستگی میشه.اون روز که بابا بهم زنگ زدن داشتم سکته میکردم دنیا دور سرم چرخید خیلی ترسیدم سعی میکردم که خودم و پیش شما کنترل کنم اما بغض امونم نمیداد آدم که مادر باشه دیگه احساساتشم مال خودش نیست انقدر جلوی بغضمو گرفتم گلوم درد میکنه این یک هفته از بدترین خاطرات دفتر زندگیمون بود، بعد از کلی تحقیق و بررسی و مشورت با دکترای مختلف و خوب دست بابا عمل شد و دو تا پلاتین تو دستشون گذاشتن اما خدا رو شکر به اعصاب دستشون آسیبی نرسید قبل از عمل هزار جور فکر تو ذهنمون بود و خیلی میترسیدیم اما با توکل بر خدا پیش رفتیم و با کمک خدا و دعای اطرافیان با محبت همه چیز بخیر گذشت ممکن بود بد تر از این هم پیش بیاد ولی خدای بزرگ بهمون نظر کرد و دوباره بعد از یک هفته همه باهم با آرامش برگشتیم خونمون الان دو روزه بابا مرخص شدن ولی هنوز آتل روی دستشونه تو این مدت هم دوستان و آشنایان خیلی بهمون محبت داشتن و تنهامون نذاشتن از همشون تشکر میکنم ان شاالله تو خوشی هاشون جبران کنیم.البته از شما هم خیلی ممنونم که خوب همکاری کردی و روزهایی که میرفتیم بیمارستان پیش مامان ژیلا یا خاله ها میموندی و اذیت نمیکردی همش میترسیدم این وسط از نظر روحی آسیب ببینی اما خیلی خوب بودی و بازی میکردی البته دلتنگی هم میکردی برای بابایی اما برات همه چیزو توضیح دادم که وقتی بابا رو دیدی شوکه نشی خدا رو شکر بچه منطقی و باهوشی هستی و خوب مسئله رو درک کردی و کنار اومدی.نمیدونم اسمشو چی بذارم قضا و بلا ،تقدیر،امتحان الهی هر چی بود بخیر گذشت. عزیز دلم اینا رو گفتم که بدونی زندگی سراسر خوشی نیست روزهای سخت هم داره که باید با توکل بر خدا و همدلی سپری شه.بازهم هزاران بار خدا رو شکر میکنم بابایی حالش خوبه و از خدا میخوام همیشه سایشو بالای سر ما نگهداره و همیشه با دل خوش و با محبت و همدلی کنار هم یه زندگی خوب بسازیم برای داشتن زندگی سالم همه اعضای خانواده باید دست در دست هم تلاش کنند.                                          

 

                                                                                                                             خداوندا کرمتو شکر

 

پسندها (12)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

کیان
12 بهمن 94 8:52
خاله غصه نخورید همین که بابایی دوباره میتونه به زندگی عادی برگرده و پیش شماها باشه باید خوشحال بود خدا رو صد هزار مرتبه شکر که از بابایی محافظت کرده و اون رو برای شما و سبحان جون نگه داشته
مامان نسرین
پاسخ
مرسی از محبتت عزیز خاله
مامان علی آقا
12 بهمن 94 15:01
خدا رو هزار بار شکر به خیر گذشت عزیزم..و بازم هم خدار و شکر گل پسر همکاریش زیاد بود..انشااله هرروزتون پر از امید و شادی
مامان نسرین
پاسخ
ممنون عزیزم. همچنین برای شماتشکر از لینکتون ، لینک شما رو هم گذاشتم.
مامان سمیرا
19 بهمن 94 10:47
انشاالله دیگه اتفاق بدی تو زندگیتون پیش نیاد و همیشه سالم . تندرست باشید
مامان نسرین
پاسخ
مرسی سمیرا جون محبت دارید