نون خامه ایه مامانش
دلبرک مامان بعد از دو سه ماه کشمکش برای آرایشگاه نرفتن بالاخره طی یک حرکت غافلگیرانه در دام افتادی و وارد سلمانی شدی و دیدی که آنقدر ها هم جای بدی نیست و از جو اونجا خوشت اومد و تا روی صندلی نشستی اول گفتی آقای آرایشگر موهامو با موزر نزنید و بعد گفتی لطفا خامه ای بزنید این مدلو چند ماه پیش یه بار از زبون من شنیده بودی و یادت مونده بود آقای آرایشگر هم گفتند اگه خامه ای بزنم یه وقت نخورنت آخر سر هم گفتی به موهام ژل بزنید که من موندم کجا دیدی یاد گرفتی!؟!بعد از شماهم چندتا از مشتریا در خواست مدل خامه ای دادن.طبق معمول هم انقدر صحبت کردی و سوال پرسیدی که آقای آرایشگر گفتن که این آقا چه قدر خوب حرف میزنه از همه چیز اطلاعات داره.وقتی هم که اومدی خونه با خوشحالی میگفتی مامان بیا منو بخور منم تا تونستم خوردمت.بهت میگفتم بیا برو حمام میگفتی نه ژلام میده خامه هام خراب میشه اما آخر شب رفتی .این بادکنک ها هم به خاطر اینکه افتخار دادید و سلمانی رفتید براتون تدارک دیده شدند! حالا نه به اون نرفتنت نه به اینکه الان منتظری موهات بلند شه دوباره بری صبح که بیدار شدی میگی مامان موهام بلند نشدن؟!!!!!!!!
راستی عزیزم یک هفته پیش چشمامو عمل لازک کردم ولی انقدر رو دارم با این وضعیت این شکلیدارم وبلاگ مینویسم .قبل از عمل بهت میگفتم عمل میکنم که دیگه عینک نزنم شما هم میگفتی خوب شب خوابیدنی عینکتو در میاری دیگه،نمیخواد عمل کنی!!!!
برای معاینه من و شما و مامان ژیلا و بابا جونی و خاله نسترن رفتیم بیمارستان گفتیم شما دو تا رو هم ببریم که یه کم بگردید کلی هم بهتون خوش گذشت و سه چهار ساعت تو محوطه بیمارستان و یه ساعتم تو پارک بازی کردید بماند که کلی مامان ژیلا رو خسته کردید اما انقدر خوشتون اومده بود که همش میپرسیدید کی دوباره میریم معاینه چشم؟!!!ولی روز عمل من و بابا جونی دوتایی رفتیم.
برای بعد از عمل میگشتم که یه عینک آفتابی استاندارد بخرم شما میگفتی مامان نمیخواد عینک بخری من مهربونم عینک خودمو میدم بهت.عززززززززززززززززیزم
الانم هی میای چشمامو آروم بوس میکنی میگی بوس میکنم زود خوب بشه.قرررررررررررررررررربونت بشم.