آقا سبحان آتش نشان
سلام خدمت گل پسرم که بعد از دو ماه پلیس بودن الان یک ماهی میشه که به آتش نشانی تغییر شغل دادی و انقدر به این شغل علاقه داری که دایما داری بازی آتش نشانی میکنی مثلا من بهت زنگ میزنم میگم آقای آتش نشان سریع بیا فلان جا آتیش گرفته میای آتیشو خاموش میکنی و مصدوم ها رو هم نجات میدی!یه بار گفتم آتش نشان یه مدرسه آتیش گرفته گفتی باشه بعد زنگ زدی همکارات بیان پرسیدم چرا ایندفعه با همکارات اومدی گفتی آخه مدرسه بزرگه تنهایی نمیتونم خاموشش کنم.
وقتی هر کسی سبحان صدات میزنه سریع میگی من آتش نشانم و به هر کی میرسی خودتو آتش نشان معرفی میکنی وبه شدت روی شغلت تعصب داری.به دوستاتم میگی من آتش نشانم اونا میگن تو که کوچولویی نمیتونی آتش نشان باشی باید ماشین و لباس داشته باشی شما هم به هیچ عنوان کم نمیاری و از موضع خودت کوتاه نمیای.
دیروز داشتیم میرفتیم خونه مامان ژیلایینا خاله پریسا هم پیشمون بود لطف کرد و یه کتاب رنگ آمیزیه باب اسفنجی برات خرید آخه کتاب قبلی رو که برات خریده بود تموم کردی گفتی تموم شد یکی دیگه برام بخر. از جلوی سازمان آتش نشانی رد میشدیم که مثل همیشه با اشتیاق ایستادی برای تماشای ماشینا گفتم چون دوست داری بیا یه عکس ازت بندازم داشتیم عکس مینداختیم که یکی از مامورین آتش نشانی اومدن بیرون و مارو در حال عکس انداختن دیدن شما زود رفتی جلو گفتی سلام منم آتش نشانم ایشونم گفتن بدید بالا کتاب هدیه بگیرید شما هم با خوشحالی رفتی داخل اداره گفتی سلام لطفا به من کتاب آتش نشانی بدید اون آقا هم با مهربونی کتابو لطف کردن و ما هم تشکر کردیم اومدیم بیرون شما هم مشغول خوندن شعر مردان آتش نشان بودی.
اینم از عکسها و کتابت
از اون گذشته به آشپزی هم به شدت علاقه داری و من هر کاری میکنم باید یه دستی توش داشته باشی و آخر کار من اینجوریم
اینجا باسلوق ژله ای درست کردیم با همکاری هم برش زدیم و شما دونه دونه همه رو تو پودر نارگیل غلطوندی فکر کنم خودت و میزم انداختی توش و درآوردی!
و بعضی از خوشمزه هایی که با هم درست کردیم:
ژله داخل طالبی
شله زرد که با هم تزیین کردیم و دلت نمیومد بخوریش میگفتی خوشگله
کاپ کیک
چند روز پیش داشتی وسط خونه میچرخیدی میگم چرا میچرخی میگی دارم خونه رو هم میزنم تخم مرغ و آردم بهش بزن مخلوط کنم!!!!!
یه روزم داشتی روی زمین سینه خیز میرفتی میگم چیکار میکنی میگی من برقم دارم میرم تو سیما بعد بیام خونه لامپ و تلویزیونو روشن کنم اگه خواستی لامپو خاموش کن که برم! !!!
دیشب سر شام یهو برگشتی گفتی مامان اون موقعی که من تو دل شما بودم وقتی که ماستینا میخوردی خوب من ماستی میشدم که!!!بعدش برات توضیح دادیم که قضیه از چه قراره و بچه تو کیسه پر از آبه و غذا میره تو معده و........بعد گفتی اونجوری که من خفه میشدم و مثل همیشه سوال پشت سوال اونم سوالای حکیمانه الکی نه.
قربونت بشم جیگر و نفس و عشق و عمر و زندگی و جون و عسل مامان این کلماتم حفظ کردی اگه من یه وقت نگم خودت سریع میگی و یادآوری میکنی.