ثمره زندگیم سبحانثمره زندگیم سبحان، تا این لحظه: 11 سال و 7 روز سن داره
وبلاگ امیدهای زندگیموبلاگ امیدهای زندگیم، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
ثمره زندگیم سلواثمره زندگیم سلوا، تا این لحظه: 3 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

امید های زندگی من

پسر با هنر من

ان شاالله عروسیه عشق مامان اینجا داشتیم میرفتیم مراسم عروسیه دختر داییه مامان ‍⚖ خاله نسترن جونت بهش میگی پرنسس ️ 🤴 🤴 🤴 🤴 داشتم الگوی کیف میکشیدم برام ناهار خمیری درست کردی🥰 اینجاهم که ساختی شهربازیه که همه چی داره ️ 🏟 🦁 این حصارم نصف شبی من ساختم کوه آتشفشان ⛰ پروانه با خمیر و ماکارونی ✍️ تایید و ثبت مطلب...
8 خرداد 1398

زنگ تفریح

سبحان خان آقای نجار شده و من مشتریش🛠⚒ و لباسشویی بازی یه نخم بستی به درب کابینت شده بند رخت و با پارچه لباس بریدیم فلش گوشیو روشن کردی انداختی رو لباسا میگی خورشیده میخوای لباسا خوب خشک بشن لباساتو شستی حالا داری میوه میفروشی اینجا هم قوری سفالی درست کرده بودی درش شکسته داری در درست میکنی براش و فروختیش به مامان ژیلا تمام سفالاتو چیده تو ویترینش ️ داری سفال درست میکنی روز معلم هدیه بدی به مربیتون کلی رنگ ترکیب کردی آخرشم مورد قبولت واقع نشد همیشه باید رنگارو ترکیب کنی همینجوری رنگ معمولی نمیزنی آخرشم یکی دیگه از سفالاتو بردی ...
7 خرداد 1398

شهربازی سارا🎡🎢🎠

عسل مامان با دوستت علی اصغر و مامانش رفتیم شهربازیه پاساژ سارا محل خودمون خیلی خیلی هم بهتون خوش گذشت 🥰 یه عکسم از سیزده بدر به خاطر بارندگی های شدید همه جا گل شده بود متاسفانه خیلی از جاهای کشور سیل اومده و عید هموطنانمون خراب شد خدا خودش کمکشون کنه ماهم به خاطر شما بچه ها مجبور شدیم بریم پارک زیادم عکس ننداختیم ...
7 خرداد 1398

تولد6سالگی گل پسرم🎂

عشق و امید زندگیم 6ساله شد الهی مامان فدای قد و بالات بشه قربون نگاهت فدای صدات خدا همیشه نگه دارت باشه الهی که 120ساله بشی عزیز دردونه مامان ️ ️ ️ طبق معمول هر سال تولد عید شما مبارک امسال هم سفارش کرده بودی که کادوت پول باشه به مامان ژیلا گفتی یه تراول ۵۰تومنی عیدی بده یه 100تومنی کادوی تولد که هردوشو گرفتی خیلی هم خوشحال شدی آقای پولکی خاله نسترن برات کتاب رستم و سهراب خریده خیلی خوشحال شدی فدای خندهات عشق مامان🥰🥰🥰🥰🥰🥰 تولد زیبات مبارک ️ ️ ️ ️ ️...
7 خرداد 1398

نوروز 98

سلام امید زندگیم بازم یه عید دیگه اومد یه بهار دیگه و یه سال دیگه گذشت از خدا میخوام که امسال هم سالی پر از خوشی و موفقیت برامون باشه سال نو مبارک نفسم قربون دعا های سال تحویلت بشم ان شاالله همشون مستجاب بشن امسال لباس خریدنی پدرمو درآوردی اسرار داشتی بازم کت بخری گفتم پسر جان دوتا کت داری بسه دیگه همه جا یه شکلی به زور راضی شدی نخری ولی گفتی باید کت زردمم بپوشم همه جا میپوشیش اگه عکسات تکراری بودن تعجب نکن....
6 خرداد 1398