ثمره زندگیم سبحانثمره زندگیم سبحان، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره
وبلاگ امیدهای زندگیموبلاگ امیدهای زندگیم، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
ثمره زندگیم سلواثمره زندگیم سلوا، تا این لحظه: 3 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

امید های زندگی من

کودکی کن فرزندم!!!

               بهانه من عزیزتر از جانم زود بزرگ نشو مادر کودکیت را بی حساب میخواهم ، در پناهش جوانیم را !!! زود بزرگ نشو فرزندم قهقهه بزن جیغ بکش گریه کن لوس شو بچگی کن ولی زود بزرگ نشو تمام هستی ام. آرام آرام پیش برو... آنسوی سن و سال هیچ خبری نیست گلم.هر چه جلوتر میروی همه چیز تندتر از تو قدم بر میدارد. حالا هنوز دنیا به پای تو نمی‌رسد از پاکی. الهی هرگز هم قدمش نشوی هرگز... همیشه از دنیای ما آدم بزرگ ها جلوتر باش... یک قدم دو قدم...ولی زود بزرگ نشو مادر. آنجا که عمر وزن میگیرد دنیا به قدری سبک میشود که هیچ هیجانی برای پیمودنش نخواهی داشت. آن...
23 مرداد 1395

خاله بازی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

  عشق مامان در حال خاله بازی البته در ایفای نقش پدری. به گفته خودت بابا آتشنشانی  رفتی سر کار کارت زدی به عابر بانک و پول در آوردی و برای بچه خوراکی خریدی و اومدی خونه.این لباستم معروفه به لباس آتشنشانی آخه قرمزه.     خوراکی ها رو دادی بهش و خودت داری استراحت می‌کنی.     حالا هم داری بچه ها تو میبری پیک نیک عیال وارم هستی سه چهارتا بچه داری منم مامانشونم بهم میگی مامان بچه ها!! اون سبد مسافرتی رو مامان ژیلا یکی برای شما و یکی برای خاله نسترن خریدن خیلی وقت بودمیخواستی دست فرزادم دیده بودی ،می‌گفتم آخه دخترونس ولی بعد تحقیق کردم دیدم از نظر روانی مشکلی ایجاد نمیکنه فقط باید دخت...
11 مرداد 1395

این روزهای سبحان و مامان

  سلام جووووووووون مامان بالاخره یک ماه از عملم گذشت و برای معاینه رفتیم پیش دکتر و شما دو تا وروجک رو هم به قول خودتون بردیم معاینه چشم یعنی بیمارستان.الان تا ازتون میپرسیم کجا بریم میگید معاینه چشم تازه بازی هم که میکنید یا قطار شهربازی سوار میشدی میگید داریم میشیم معاینه چشم. اینم چندتا عکس که مامان ژیلا باسختی فراوان ازتون شکار کردن:           اینجا هم رفته بودی تو تراس شام قرمه سبزی گذاشته بودم یهو گفتی حالا یه کم قرمه سبزی بیار اینجا بخورم منم دیدم خیلی ذوق داری اونجا بخوری برات آوردم.از بس خوشحالی که با کمال میل و با لبخند به دوربین نگاه میکنی. کلا هر بوی خوشمزه ای که بیاد میگی...
30 تير 1395

آقا سبحان آتش نشان

  سلام خدمت گل پسرم که بعد از دو ماه پلیس بودن الان یک ماهی میشه که به آتش نشانی تغییر شغل دادی و انقدر به این شغل علاقه داری که دایما داری بازی آتش نشانی میکنی مثلا من بهت زنگ میزنم میگم آقای آتش نشان سریع بیا فلان جا آتیش گرفته میای آتیشو خاموش میکنی و مصدوم ها رو هم نجات میدی! یه بار گفتم آتش نشان یه مدرسه آتیش گرفته گفتی باشه بعد زنگ زدی همکارات بیان پرسیدم چرا ایندفعه با همکارات اومدی گفتی آخه مدرسه بزرگه تنهایی نمیتونم خاموشش کنم. وقتی هر کسی سبحان صدات میزنه سریع میگی من آتش نشانم و به هر کی میرسی خودتو آتش نشان معرفی میکنی وبه شدت روی شغلت تعصب داری.به دوستاتم میگی من آتش نشانم اونا میگن تو که کوچولویی نمیتونی آتش نشان باشی ...
15 تير 1395

نون خامه ایه مامانش

  دلبرک مامان بعد از دو سه ماه کشمکش برای آرایشگاه نرفتن بالاخره طی یک حرکت غافلگیرانه در دام افتادی و وارد سلمانی شدی و دیدی که آنقدر ها هم جای بدی نیست و از جو اونجا خوشت اومد و تا روی صندلی نشستی اول گفتی آقای آرایشگر موهامو با موزر نزنید و بعد گفتی لطفا خامه ای بزنید این مدلو چند ماه پیش یه بار از زبون من شنیده بودی و یادت مونده بود آقای آرایشگر هم گفتند اگه خامه ای بزنم یه وقت نخورنت آخر سر هم گفتی به موهام ژل بزنید که من موندم کجا دیدی یاد گرفتی!؟! بعد از شماهم چندتا از مشتریا در خواست مدل خامه ای دادن.طبق معمول هم انقدر صحبت کردی و سوال پرسیدی که آقای آرایشگر گفتن که این آقا چه قدر خوب حرف میزنه از همه چیز اطلاعات‌ دار...
29 خرداد 1395

نقاشی آی نقاشی

  سلام دلبندم قربون نقاشی کشیدن خوشگلت بشم. این اولین نقاشیی هست که خودت به تنهایی کشیدی و آوردی نشونم دادی گفتی خورشید کشیدم با یه جوجه تیغی که روی چمنا راه میره منم گفتم که ابرم بکش گفتی نه اگه بکشم یه وقت بارون میباره خراب میشه جوجه تیغی میره خونشون!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! من: سبحان: جوجه تیغی: واقعا یه وقتایی چیزایی میگی که آدم میمونه چی بگه،چند روز پیش موقع غذا خوردن هی آب میخوردی گفتم مامان جون انقدر آب نخور معدت پر میشه جا برای غذا نمیمونه گفتی خوب غذا می افته تو آب دیگه آخه آب مایع ست!     این عروس دریایی رو هم با هم کشیدیم گفتم اول یه خط افقی بکش بعد نیم دایرش کن و... بعد که کشیدی گفتی عروس...
11 خرداد 1395

بهارانه

  سلام دلبندم بهاره و حیاط مامان ژیلایینا حسابی با صفا شده شما و خاله نسترن هم میرید حیاط و حسابی بازی میکنید درخت توت و شاتوت میوه دادن شما هم مشغول توت چینی هستید.           چند روز بعد هم آب بازی ، هرچی برگ و توت و چوب پیدا میکردید می ریختید تو آب هم میزدید میگفتید داریم غذا درست میکنیم.         و در آخر شاتوت خوری.       اینجا هم خونمونه بعد از کلی مقاومت در برابر خواب جلوی کامپیوتر خوابت برد! ...
1 خرداد 1395